درشب فاصله ها ، خاطره ها مهمان من است
یاد تو روشنی کلبه ویران من است

گاهی مرا یاد کن … من همانم که اگر ساعتی از
بودی آسمان را به زمین می
باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته زردی روی مرا ، نیک تماشا نما / شمع وجود من از دوری تو کاسته
اگر پرسند آخرین نفست به یاد کیست ؟ گویم به یاد کسی که بی وفایی در ذاتش نیست

تا زمین در گردش و تا آسمان در چرخش است یاد یاران چون شما در قلب ما آرامش است…

جنس من از آهن و از سنگ نیست / من دلم تنگ است و یار دلتنگ نیست حال دل از من نمیپرسی چرا / حال پرسیدن که دیگر ننگ نیست . . .
روزهاست از سقف لحظه هایم یاد تو می چکد اگر باران بند بیاید از این خانه می روم
آن نازنین کجاست که یادم نمیکند / صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست / امشب به یاد کیست که یادم نمیکند
شاید با هم بودن سخت تکرار شود اما به یاد هم بودن را هر لحظه میتوان تکرار کرد
اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد
باوفا! مهر تو اندر جان ماست زندگی بی دوستی زندان ماست کم بزن آتش دل بی تاب را یاد خوبت روز و شب مهمان ماست . . .

عجب رسمی ست رسم آدمیزاد / که دور افتاده را کم میکنند یاد که دور افتاده حکم مرده دارد / که خاک مرده را کی میبرد باد
من یاد خوش دوست به دنیا ندهم / لبخند خوشش به حور رعنا ندهم گر یاد کند مرا هر از گاهی چند / گرد رخ وی به چشم بینا ندهم
آسمانم انتهایش قلب توست / مهربان این آسمان از آن توست آسمانم هدیه ای از سوی من / تا بدانی قلب من هم یاد توست
بی هیچ دلیلی “به یادت هستم“ تا نقض کنم قانونی را که علت می طلبد
آموخته ام: کسی که یادم نکرد من یادش کنم شاید او تنهاتر از من باشد
علت.. بی خوابی ام.. را.. چگونه.. بگویم.. وقتی.. یاد.. تو.. از.. سقف.. اتاقم.. چکه.. میکند..

یادت ای دوست بخیر ، بهترینم خوبی ؟ خبری نیست ز تو ! دل من می خواهد، که بدانی بی تو، دل سو دا یی من میمیرد
یادت ای دوست بخیر نازنینم خوبی ؟خبری نیست ز تو دل من میخواهد، که بداند چه کسی در دل دریایی تو جا دارد؟
یادت ای دوست بخیر. یاد آن لحظه که دستان تورا بوسیدم یاد آن خنده ی پر معنایت، که به یادم مانده...............
که مرا در دل تنهایی خود جای گذاشت......................
من شنیدم که توهم تنهای........................................ ..
من شنیدم که کسی قلب تورا، زیر بی رحمیه پایش له کرد ولی اکنون منو تو مثل همیم هردو آزرده ی عشق
من دلم بسته به چشمان تو بود،تو دلت بسته به چشم دگران
راستی تو بگو، که بیادم هستی،خبری از شب تنهایی من میگیری
هرچند تو خودت میدانی، که دلم تنها نیست،
من هنوزم به تو می اندیشم که دراین نفرت هر ثانیه ی بغض ز مان................
در تب و تاب شب تیره ی خون، در میان این همه سایه ی سرد و تو تنهایی و من، به تو می اندیشم............... و تو در بست غمگین زمین پنهانی........... و تو تنهایی و من به تو می اندیشم............... کاش میشد که تو با من باشی .......................... کاش میشد که تورو یافت در این فاصله ها................... کاش می شد به دلت محرم، بودیا به زخم جگرت مرهم شد من فراموشم شد، آنهمه سردی را.......... این همه حرف حدیث، که سرودم امشب نا مه ای بود، به دستان شما، کاش به دستت برسد تا بدانی که من از، شب دلتنگیه تو با خبرم و چقدر محتاجم، که تو با من باشی
.
نظرات شما عزیزان: